مدارس ناکارآمد ما. دیگر بس است!

مجموعه: تد تاک / سرفصل: How can we fix the learning crisis? /
شنبه 08 اردیبهشت 1397

مدارس ناکارآمد ما. دیگر بس است!

مدارس ناکارآمد ما. دیگر بس است!

توضیح مختصر

چرا، چرا،چرا سیستم آموزشی ما خیلی شبیه به همان سبکی است که ۵۰ سال قبل بود؟ مانند همین الان، میلیونها دانش‌آموز در آن زمان در مدارس ناموفق بودند-- و این بخاطر آن است که ما به مدل تجاری چسبید‌ه‌ایم که به وضوح کار نمی‌کند. جفری کانادا وکیل مدافع آموزشی، سیستم را تشویق به بررسی داده‌ها، فکر کردن به مشتریها و انجام تغییرات سیستماتیک می‌کند تا به این طریق به تعداد بیشتری از بچه‌ها در جهت بهتر شدن کمک کند.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح متوسط

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

من کمی دست‌پاچه هستم چون همسرم ایوان به من گفت: «جف، تو سخنرانی‌های TED را نگاه می‌کنی.»

من گفتم:‌ «آره عزیزم، من عاشق TED هستم»

گفت: «می‌دونی اون‌ها واقعاً باهوش، با استعداد . »

گفتم: «می‌دونم، می‌دونم.»

گفت: «اون‌ها، می‌دونی، یک سیاه‌پوست عصبانی نمی‌خوان.»

من گفتم: «نه، من خوب خواهم بود، عزیزم من خوب خواهم بود. من. ولی من عصبانی‌ام! و آخرین باری که فکر کردم، من.

خوب، دلیل اینکه من هیجان‌زده‌ام ولی عصبانی‌ هستم

اینست که امسال، میلیون‌ها نفر از کودکان‌مان را بدون دلیل از دستشان خواهیم داد، که همین حالا - می‌توانیم همشان را نجات دهیم. شما کیفیت کار معلم‌هایی که اینجا بودند را دیدید. نگویيد که آن‌ها نمی‌توانند به آن بچه‌ها درک کنند و نمی‌توانند نجاتشان دهند. من می‌دانم که می‌توانند.

این کاملاً امکان‌پذیر است. چرا ما این مشکل را حل نکرده‌ایم؟ بعضی‌ها در آموزش به یک برنامه کاری چسبیده‌اند که برایمان مهم نیست که میلیون جوانان عقب می‌مانند، ما به ادامه همان روشی که کار نکرد پایبندیم، و هیچ کس از تصمیمشان دیوانه نمی‌شود - اینطور نیست؟ دیگر به گفتن «دیگر بس است» نباید بسنده کرد

خوب به سادگی این یک برنامه کاری هست که با عقل جور در نمی‌آید.

می‌دانید، من بزرگ شده‌ شهر هستم و آنجا جوان‌هایی بودند که در ۵۶ سال پیش وقتی من اولین بار به مدرسه رفتم، وا می‌ماندند، و آن مدرسه‌ها هنوز همانطور مزخرف هستند، ۵۶ سال بعد! شما یک نکته راجب مدرسه‌های مزخرف می‌دانید؟ مدرسه‌ها مانند بطری‌های شراب نیستند. قبول ندارید؟ (خنده) که مثلاً بگوید سال ۱۹۸۷ یک سال خوب بود، نه؟

این طوری است که، منظورم این است که هر سال هنوز از همان روش استفاده می‌شود، اینطور نیست؟ تک سایز تا به همه بخورد، اگر به شما خورد، عالی، اگر نه بدشانسی آوردید. فقط بدشانسی

ما چرا نمی‌گذاریم نوآوری اتفاق بیفتد؟ نگویید که بهتر از این را نمی‌توانیم انجام دهیم.

ببینید، شما به جایی رفتید که ۵۰ سال کودکان را وا گذاشت، لابد می‌پرسید: «خوب برنامه چیست؟» و به شما می‌گویند: «خوب، ما می‌خواهیم همان کارى که سال پیش انجام دادیم را تکرار کنیم. این دیگر چه مدل کار کردنی است؟ بانک‌ها قبلاً از ۱۰ تا ۳ باز بودند. از ۱۰ تا ۳ خدمات می‌دادند. آن‌ها برای ساعت نهار تعطیل بودند. حالا، چه کسی می‌توانند بین ۱۰ تا ۳ به بانک برود؟ فقط بیکارها! که آن‌ها هم به بانک‌ احتیاجی ندارند.

آن‌ها هیچ پولی در بانک ندارند! چه کسی این مدل کاری را طراحی کرده است؟ قبول ندارید؟ و این برای دهه‌هاست که ادامه دارد. می‌دانید چرا؟ چون برایشان مهم نبود. این برای مشتریان بانک‌ها نبود. این برای بانک‌داران بود. چیزی را طراحی کردند که بدرد خودشان بخورد. چطور می‌خواهید به بانک بروید وقتی که سر کار هستید؟ اهمیتی نداشت. آن‌ها اهمیتی نمی‌دهند که آیا جف ناراحت است یا نه او نمی‌تواند به بانک برود. برود و یک بانک دیگر پیدا کند. همه آن‌ها یک جور کار می‌کنند،

اینطور نیست؟ خوب، یک روز، یک بانکدار دیوانه یک ایده داشت. شاید ما باید بانک را تا وقتی که مردم از سر کار بر می‌گردند باز نگه داریم. شاید استقبال کنند. یکشنبه‌ها چطور؟ اگر از تکنولوژی استفاده کنیم چطور؟

خوب ببینید، من طرفدار تکنولوژی هستم، ولی باید اعتراف کنم در مقابل شما کمی پیر شدم. پس من کمی کند بودم و به تکنولوژی هم اطمینان نداشتم، و وقتی که آن‌ها این ابتکارات را معرفی کردند، می‌گفتند که شما یک کارت داخل یک دستگاه می‌گذارید و پول می‌گیرد، پیش خودم گفتم: «امکان نداره که دستگاه بتواند پول را درست بشمارد. من هیچوقت از آن استفاده نمی‌کنم.»

پس تکنولوژی تغییر کرده،

شرایط تغییر کرده

اما در آموزش، هنوز نه. چرا؟ چرا اینطور است که وقتی که تلفن‌های ما شماره‌گیر چرخشی داشتند، وقتی که فلج اطفال هنوز قربانی می‌گرفت، ما با همان روشی درس می‌دادیم که الان درس می‌دهیم؟

و اگر شما با برنامه‌ای برای تغییر داشته باشید، مردم فکر می‌کنند افراط گرا هستید. راجب شما بدترین‌ها را خواهند گفت.

من یک روز گفتم، خوب، اگر علم بگوید، این علمی است، از من نیست که ضعیف‌ترین بچه‌هایمان در فصل تابستان عقب می‌مانند شما می‌بینید که در ماه ژوئن کجا هستند، سطحشان مشخص است. سپتامبر هم آن‌ها را ببینید، پسرفت کرده‌اند.

می‌گویید: عجب! من راجع به آن در سال ۱۹۷۵ شنیده بودم وقتی که در مدرسه اِد در هاروارد بودم. کفتم: «وای این یک تحقیق مهم است. چون پیشنهاد می‌کند که ما باید کاری بکنیم. هر ۱۰ سال پژوهشی مشابه تولید می‌کند

که دقیقاً حرف مشابهی می‌زند: بچه‌های ضعیف در تابستان عقب می‌مانند. سیستم تصمیم می‌گیرد که نمی‌شود در تابستان مدرسه‌ها را باز نگه دارید.

می‌دانید، همیشه برای من سوال است که چه کسی این قوانین را می‌گذارد؟ سال‌ها می‌رفتم به، خوب، به مدرسه هاروارد اِد می‌رفتم. فکر می‌کردم چیزی حالیم است.

آن‌ها می‌گفتند که این تقویم ارضی هست و مردم ولی اجازه دهید بگویم که چرا با عقل جور در نمی‌آید.

من هیچ‌وقت نفهمیدم،

من هیچ‌وقت نفهمیدم، چون همه می‌دانند که اگر کشاورزی می‌کنید، شما محصولات خود را در جولای و آگوست (حدود تیرماه) نمی‌کارید. آن‌ها را در بهار کشت می‌کنید. پس این ایده مال کیست؟ صاحبش کیست؟ کلاً چرا انجامش دادیم؟ کاشف به عمل آمد که در دهه‌ی ۱۸۴۰ میلادی ما مدرسه‌هایی داشتیم، که تمام سال باز بودند. تمام سال باز بودند چون افراد زیادی باید کل روز را کار می‌کردند. آن‌ها جایی نداشتند که بچه‌ها را آنجا بفرستند. مدرسه یک مکان عالی بود. این چیزی نبود که از طرف خدایان آموزش تکلیف بشود.

خوب چرا ما نه؟ چرا نمی‌توانیم؟ چون حرفه ما از استفاده كردن از علم امتناع می‌کند. عــلم. بیل گیتس می‌آید و می‌گوید: «خوب، این عملی است،

ما می‌توانیم انجامش دهیم.

چند جا در آمریکا قرار است تغییر کند؟ هیچکدام! هیچی. بله، دو-سه تایی هستند،

درسته؟ بله، یک جایی خواهد بود چون آدم‌هایش کار درست را می‌کنند. به عنوان حرفه ما باید به این وضع پایان دهیم. علم روشن است.

این چیزی هست که ما می‌دانیم. ما می‌دانیم که مشکل فوراً ایجاد می‌شود. اینطور نیست؟ این ایده، صفر تا سه. من و همسرم ایوان چهار فرزند داریم، سه تا بزرگسال و یک ۱۵ ساله

داستانش طولانی است. دوره بچه‌‌هاى اولمان، از علم چیزی نمی‌دانستیم در حال تحول ذهنی بودیم.

نمی‌دانستیم که سه سال اول چقدر حیاتی بودند. نمی‌دانستیم که در آن ذهن‌های کوچک چه می‌گذرد.

ما نقش زبان را نمی‌دانستیم، محرک و واکنش، صدازدن و پاسخ‌گرفتن، که چقدر در پرورش آن بچه‌ها مهم بود. الان اين را می‌دونیم. درباره‌‌ش چکار می‌کنیم؟ هیچی! پولدارها می‌دانند. تحصیل‌کرده‌ها می‌دانند. و فرزندانشان سود می‌برند. مردم فقیر نمی‌دانند، و ما هیچ کاری برای کمک به آن‌ها نمی‌کنیم. ولی ما می‌دانیم که این حیاتیست.

الان شما برای کودکان دوره پیش از كودكستان را می‌گذارید. ما می‌دانیم که این برای کودکان مهم است. بچه‌های مستمند هم به این تجربه نیاز دارند.

درسته

ولی در خیلی از جاها این وجود ندارد. ما می‌دانیم که خدمات درمانی مهم‌اند.

خوب ما خدمات درمانی فراهم می‌کنیم و مردم همیشه به من غر می‌زنند که می‌دانید چون من کله‌ام همیشه در حساب و کتاب است و همه آن چیزهای خوب ولی ما خدمات درمانی می‌دهیم، و من باید پول زیادی جمع کنم.

قبلاً مردم وقتی برای حمایت مالی ما می‌آمدند، می‌گفتند: «جف، چرا این خدمات درمانی را ارائه می‌کنی؟ خوب من همیشه بهانه می‌آوردم.

درسته

می‌گفتم:‌ «خوب، بچه‌ای که دندانش را کرم خورده نمی‌تواند، اوم نمی‌تواند خوب درس بخواند. و خوب باید این را می‌گفتم که پول جمع کنم. اما حالا کهنه‌کارتر شدم می‌دانید به آن‌ها چه می‌گویم؟

می‌گویم می‌دانید چرا من مزایای درمانی برای کودکان فراهم می‌کنم و همینطور ورزش، فعالیت‌های خلاقانه و هنری؟ چون من بچه‌ها را دوست دارم. من واقعاً دوستشان دارم.

ولی وقتی که خیلی گیر می‌دهند، واقعاً گیر می‌دهند، می‌گویم: «من اینکار را می‌کنم، چون شما برای بچه خودتان می‌کنید.

و هیچ‌وقت یک مقاله از انیستو تکنولوژی ماساچوستMIT که یاد گیری رقص به كودك‌‌تان کمک کند و یا در جبر بهتر شوند را نمی‌خوانید، ولی شما به هر حال به بچه‌هایتان رقص یاد می‌دهید، و کلی هیجان‌زده می‌شوید که بچه شما می‌خواهد رقص یاد بگیرد و روزتان را می‌سازد. چرا بچه‌های مستمند نباید فرصت‌های مشابهی داشته باشند؟ این حق این بچه‌هاست. خوب حالا یک مساله دیگر است. من اهل آزمایشم. باورم دارم که شما به داده و اطلاعات نیاز دارید چون شما روی چیزی کار می‌کنید و فکر می‌کنید که درست است، و متوجه می‌شويد که درست کار نمی‌کند. منظورم این که شما معلم هستيد . کار می‌‌كنيد، و خب فکر می‌کنید که آن را فهمیدند، اینم خوب دیگه، نه؟

و بعد متوجه می‌شويد که آن را نفهمیدند. اما یک مشکلی این آزمونها دارند. آزمونی که می‌گیریم– ما قصد داریم آزمونی را هفته بعد در نیویورک برگزار کنیم– در ماه آوریل است. می‌دونید کى قرار است جواب نتایج را داشته باشیم؟ شاید جولای، شایدم ژوئن. و این نتایج حاوی داده‌های خوبی هستند.

به شما می‌گويند که رحیم واقعا دار مشكل است، نتوانسته ضرب دو رقمی انجام بده– واقعا داده‌های محشری است، اما وقتی مدرسه تمام شده این اطلاعات رو بدست مى‌‌آورید. و خب، حالا بایدچه کار کرد؟ به تعطیلات مى‌‌رويد. از تعطیلات بر می‌گردید. حالا همه این داده‌های مربوط به آزمون سال قبل را دارید. به آن نگاه نمى‌‌کنید. چرا به آن نگاه کنید؟ شما قرار هست كه برويد و امسال درس بدین. پس ما چقدر پول صرف این مساله کردیم؟ میلیاردها و میلیاردها دلار برای داده‌‌هایی که برای استفاده کردن خیلی دیرند. من به آن داده‌‌ها در سپتامبر نیاز داریم.

من آن داده‌‌ها را در نوامبر نياز دارم. من لازم هست که بدانم شما چه مشكلى دارید، و من لازم هست بدانم آیا آن را برطرف کردم یا خیر. من لازم هست که آن را همین هفته بدانم. فایده‌ای ندارد که آخر سال راجع بهش بدانم، آنوقت دیگر خیلی دیر است.

چون در این سالهای اخیر، من تا حدودی نهان بین شدم. می‌تونم نمرات مدارس را پیش‌بینی کنم. من را به هر مدرسه‌ای که خواستید ببرید. من واقعاً تو مدارس درون شهری که در حال تقلا کردن هستند، خوبم.

و کافیست شما به من بگوييد که پارسال ۴۸ درصد از آن بچه‌ها در سطح نمره قبولى بودند. و من بگويم، “ خب، برنامه چیست، از پارسال تا امسال ما چه کار کردیم؟” شما بگوييد: “ما همان کار همیشگی را انجام داديم.” می‌خواهم پیش بینی انجام دهم. (خنده) امسال، چيزى بین ۴۴ تا ۵۲ درصد از این بچه‌ها در سطح نمره قبولى خواهند بود. و من تک تک این دفعات را درست می‌گويم.

خب ما همه این پولها را خرج می‌کنیم، اما در ازاى آن چه چيزى بدست میاوريم؟ معلمها همین الان به اطلاعات واقعی نیاز دارند درباره این که چه اتفاقی برای بچه‌هايشان مى‌‌افتد. نتايج آن آزمونها امروز كارگشاست، چون مى‌‌توانيد كارى درباره آن انجام دهيد.

خب مساله‌‌ى ديگرى هم هست كه من فقط فكر كنم ما بايد درباره‌‌اش نگران باشيم. ما نمى‌‌توانيم نوآورى را در كارمان خفه كنيم. ما باید نوآوری کنیم. و مردم فعال در کار ما، درباره نوآوری عصبانی می‌شوند. آنها عصبانی می‌شوند اگر کار متفاوتی انجام دهيد. اگر چیز تازه‌ای را امتحان کنید، واکنش آدمها همیشه اینطوری هست که “ اوه، مدارس امتيازى.

” هى، بياين همچين چيزهايى را امتحان كنيم. بذاريد ببينيم. اين چيزها ٥٥ سال است كه جواب نداده‌‌اند. بياييد چيزى متفاوت را امتحان كنيم. و يك بخشهايى از آن كار نخواهد كرد.

مى‌‌دانيد،مردم بمن مى گويند، “ اين مدرسه‌‌هاى امتيازى، بيشترشون بدرد نمى‌خورند.” خیلی از آنها بدرد نمی‌خورند. باید بسته شوند. منظورم این است که آنها باید واقعاً تعطیل شوند. اما نمی‌تونیم فهمیدن علم و چیزهایی که که کار نمی‌کنند را با این که بنابراین نباید درباره‌شان کاری انجام دهیم اشتباه بگیریم. درست؟ چون دنیا اینطوری کار نمی‌کند.

اگر درباره فناوری فکر کنید، تصور کنید اگر همینطوری درباره فناوری فکر می‌کردیم. هر بار یک چیزی کار نمی‌کرد به نشانه شکست در عین نومیدی دورش میاندازیم و می‌گوییم،” بذارین فراموشش کنیم.

درسته

” مى‌‌داند، آنها متقاعدم كردند. مطمئنم كه بعضى از شما مثل من هستيد– جديدترين و بهترين چيز، پالم پيلوت. به من گفتند، “ جف، اگر اين پالم پيلوت را داشته باشى هيچوقت چيز ديگرى را نمى خواى. “ كل آن تنها سه هفته طول كشيد.

تمام شد. واقعاً از اين كه همه پولم را صرف اين كرده بودم، احساس انزجار مى‌‌كردم.

آيا كسى مانع اختراع كردن شد؟

هیچکس

هیچ فردی

اين آدمها زدند بكار و به اختراع كردن ادامه دادند. اين واقعيت كه شما ناكارآمد هستيد، نبايد شما را از به پيش راندن علم منع كند.

در شغل ما، بعنوان معلم، چيزهايى وجود دارد كه مى‌‌دانيم قادر به انجامشان هستيم. و بايد بهتر از آن را انجام دهيم. بايد كار سنجش كودكان را از قبلتر شروع كنيم، بايد يقين پيدا كنيم كه بشتيبانى لازم را از اين بچه‌‌ها انجام خواهيم داد. بايد به آنها همه اين فرصتها را بدهيم. اين كارى است كه بايد كنيم.

اما اين مساله نوآورى، اين ايده كه ما بايد به نوآورى كردن ادامه دهيم تا از اين علم واقعاً ببريم چيزى است كه واقعاً ضرورى است.

و راستش، اين چيزى است كه من فكر مى‌‌كنم براى كل حوزه ما چالش‌‌انگيز باشد. آمريكا نمى‌‌تواند ٥٠ سال ديگر براى رسيدن به اين حق صبر كند. وقتمان در حال تمام شدن است.

چيزى درباره صخره مالياتى نمى‌‌دانم، اما مى‌‌دانم كه صخره‌‌اى آموزشى وجود دارد كه همين ثانيه داريم رويش راه مى‌‌رويم، و چه اتفاقى مى‌‌افتد اگر اجازه بديم دوستان به اين حماقت ادامه دهند با گفتن اين حرف كه ما از پس هزينه‌‌ش برنميايم– خب بيل گيتس مى‌‌گويد اين كار ٥ ميليارد دلار هزينه بر مى‌دارد. ٥ ميليارد دلار براى ايالات متحده پولى است؟ امسال در افغانستان چقدر خرج كرديم؟ چند تريليون؟

وقتى كشور درباره چيزى اهميت مى‌‌دهد، بدون اين كه پلكى رو هم گذاشته شود يك تريليون دلار صرفش خواهيم كرد. وقتى امنيت آمريكا مورد تهديد است، هر مقدارى كه لازم باشد خرج مى‌‌كنيم.

امنيت حقيقى ملت ما آماده كردن اين نسل بعدى است اين كه آنها بتوانند جاى ما را بگيرند و هر گاه كه پاى انديشيدن و فناورى و دمكراسى و خلاصه هر آنچه كه براى ما اهميت دارد، در ميان باشد رهبران دنيا شوند. با جرات مى‌‌گويم كه چندرقاز بيشتر نيست، تنها لازم است كه ما واقعاً كار را با حل برخى از اين مشكلات شروع كنيم.

پس موقعى كه اين كار راكرديم، ديگر عصبانى نخواهم بود. در نتيجه، شما رفقا، بايد براى رسيدن به آنجا كمك كنيد. از همه شما بسيار سپاسگذارم. متشكرم.

جان لجند: ميزان ترك تحصيل در بين بچه‌هاى دبيرستانى منطقه هارلم چقدر است؟

جفرى كانادا: خب، مى‌‌دونى چيه جان، ١٠٠ درصد بچه‌‌هاى ما سال گذشته از دبيرستان من فارغ‌‌التحصيل شدند.

صد در صد اونها به كالج رفتند.

سال آخريهاى امسال بطور ١٠٠ از دبيرستان فارغ‌‌التحصيل مى‌‌شوند. آخرين چيزى كه شنيدم اين كه ٩٣ درصدشون براى رفتن به كالج پذيرفته شدند. بهتر كه كارى كنيم اين اتفاق براى اون هفت درصد هم بيفته. خب اين مدلى هست كه كار مى‌‌كنه. ج ل: خب بعد از اينكه از دبيرستان مى‌‌رن، چطورى پى اونها رو مى‌‌گيرى؟

ج ك: خب، خبر دارى كه يكى از مشكلات بدى كه ما تو اين كشور داريم اين بچه‌‌ها هستند، همون بچه‌‌ها، اينها همون بچه‌‌هاى آسيب‌‌پذيرى هستند كه وقتى تو مدرسه داريشون، دست به ترك تحصيل مى‌‌زنند.

و در نتيجه ما واقعاً پى برده‌‌ايم كه واقعاً لازم كه شبكه‌‌ى پشتيبانى براى اين بچه‌‌ها طراحى شود كه به طرق مختلف آنچه را كه بايد يك اولياى خوب انجام دهد را تقليد كند. اونها شما رو تحت فشار قرار مى‌‌دن، درستِ؟ بهتون مى‌‌گن كه “ميخوام نمره‌‌هات رو ببينم.

آزمون آخر رو چطور پشت سر گذاشتى؟ ممنظورتون چيه كه مى‌‌خواي مدرسه رو ول كنى؟ و تو اينجا بر نمى‌‌گردى.

” خب یک دسته از بچه‌های من می‌دونند که نمی‌تونند به هارلم برگردن چون جف دنبالشون می‌گرده. یک همچین حالتی دارن، “من واقعا نمی‌تونم برگردم.

“نه

بهتره ،تو مدرسه بمونی. اما درباره بعضی از این‌ها شوخی نمی‌کنم، و بايد موضوع را كمى بشكافم. وقتی بچه بدانند که شما مانع از شکست خوردنشان می‌شوید، فشار متفاوتی رويشان وارد مى‌‌شود، و به راحتی تسلیم نمی‌شوند.

خب بعضی وقتها هم اين در وجودشون نيست و آنها این شکلی هستند، “می‌دونی، نمیخوام این کار رو کنم، اما می‌دونم که مادرم عصبانی می‌شه.” خب، این برای بچه‌ها مهم است، و به‌ آنها کمک می‌کند که از پس آن بربیایند. ما سعی داریم مجموعه‌اى از استراتژیها را خلق کنیم که به آنها آموزش، کمک و پشتیبانی می‌دهد، اما چنين مجموعه‌ای از تشویق‌ها نيز وجود دارد که به آنها می‌گوید، “تو می‌تونی این کار رو انجام بدی. سخت هست اما نمی‌گذاریم که از عهده‌ش برنیایی.”

ج ل: خب، متشکرم دکتر کانادا.

لطفا یکبار ديگه تشويقش كنيد.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.

دریافت جدیدترین مطالب سایت

به خبرنامه «زوم» بپیوندید و از آخرین تخفیف ها، مقالات و آموزش های تخصصی با خبر شوید: